خبرگزاری مهر؛ گروه استانها: چند روزی است شهر رنگ و بوی دیگری دارد. کوچه و خیابانهای شهر عکس یک نفر را در آغوش گرفتهاند؛ بیلبوردهای تبلیغاتی یک چهره واحد را به نمایش گذاشتهاند.
از تمام بلندگوهای مساجد و تکایا، نام یک نفر شنیده میشود. چشمها گریان و دلها سوزان است. این همه جوش و خروش برای چیست؟ این همه تکاپو برای چیست؟ آری! این شهر داغ جوان دیده است! جوانی رعنا که برای دفاع از ناموس ایرانی جان خود را نثار کرد.
در این جهان چه چیز بالاتر از جان وجود دارد؟ جوان تمام داراییاش را فدای عفت کرد که مبادا تار مویی از سر خواهرانش کم شود. اما خوب که فکر کنی میبینی بالاتر از جان هم وجود دارد؛ مردانگی، شرف، غیرت.
سبزوار؛ همه عکس شهید غیرت را نصب کردهاند
حالا نام جوان رشید بر سر زبانها افتاده و هر کجا که میروی روایت غیرت او، نقل محافل است. حتی کسبه هم عکس جوان را به در و دیوار مغازه خود نصب کردهاند.
این روزها سبزوار میزبان جمع کثیری از هموطنان عزیز از اقصی نقاط کشور است. چه آنها که در روز اول خود را به آنجا رسانده و چه آنها که در قالب کاروان خودرویی مشتاقانه به سوی مزار شهید بزرگوار حمیدرضا الداغی آمدند.
خودروها از شهرهای مختلف مثل تهران، مشهد، اسفراین و… به سوی سبزوار راهی شده و وارد شهر میشوند. استقبال بی نظیر مردم سبزوار از میهمانان باعث شده همدلی در فضا حاکم شود.
طنین «رفیق شهیدم» در شهر
پرچم ایران و پرچم مشکی عزای امام حسین از پنجرههای خودروها بیرون زده و خودنمایی میکنند.خودروها آرام آرام روانه مزار شهید میشوند. طنین «رفیق شهیدم» در فضا پیچیده و هوا را عطراآود کرده است.
تعدادی غرفه فرهنگی هم برای مسافرانی که تازه از راه میرسند در مسیر تدارک دیده شدهاند. چگونه میشود بعد از چند ماه تبلیغات گسترده علیه حجاب، حمایت از فتنه گران و بازتاب این سیاه نماییها در جهان برای بدنام کردن جوانان ایرانی، یک جوان اینگونه به دفاع از مقدسات برخاسته و جان خود را سپر بلای دخترانی کند که آنها را نمیشناسد؟
شهید الداغی نه طلبه بوده و نه حزب اللهی؛ اما غیرتمند بود. این شهید، نماینده جوانان ایرانی است که حاضرند خود را فدا کنند اما ذرهای از ارزشها کوتاه نیایند.
هر گاه که دشمنان خواستند با حربههای خویش ایران و جوانان ایرانی را زیر سوال ببرند، با رشادتهایی این چنینی، نقشه دشمنان نقش بر آب میشود و حقیقت روشن میگردد.
مزار شهید میزبان کاروانهایی از شهرهای مختلف
اما به عصر روز پنج شنبه باز میگردیم؛ دور مزار شهید خلوت نمیشود و لحظه به لحظه بر شمار افراد افزوده میگردد. گروههای چند نفره به کنار مزار شهید آمده و فاتحهای میخوانند. برخی هم چند دقیقهای به مداحی پرداخته و به یاد شهید سینه زنی میکنند.
نزدیک رفته و همراه با جمعیت عزاداری میکنم. بعد از سلام و عرض تسلیت به یکی از جوانان، می پرسم شما از کدام شهر تشریف آوردهاید؟ جوان میگوید: ما یک گروه از جوانان به عشق این شهید والامقام از مشهد آمدهایم.
وی افزود: علاوه بر ما گروههای دیگری هم هستند که مانند ما در قالب کاروانهای خودرویی از مشهد مقدس آمدهاند.
جوان گفت: هنگام تشییع پیکر مطهر شهید در مشهد هم در مراسم تشییع شرکت کردیم و چه قدر باشکوه بود. ما وظیفه خود میدانیم که با حضور بر سر مزار «حمیدرضا» حمایت مان را از رفتار غیرتمندانه او اعلام کنیم.
به طرز اعجاب انگیزی میدان مغناطیس و جاذبه این شهید خیل کثیر مردم را در اطراف خود جمع کرده است. پیر و جوان، مرد و زن با هر پوشش و عقیدهای سنگ مزار شهید الداغی را از آن خود میدانند و به چشم ملجأ و پناهگاه به آن نگاه میکنند. این را از درد دلها و زمزمههای آرام زیر لب دختران جوان به راحتی میتوان حدس زد.
افتخار میکنم که برادران این چنینی دارم
حالا گلزار شهدای سبزوار به قلب تپنده این شهر تبدیل شده و خونی تازه در شریانهای شهر جاری و ساری گشته که مهمتر از هر چیزی، جلوه گر وحدت میان اقوام مختلف مردم است.
دختری با دستهای از گلهای گلایل کنار عکس شهید ایستاده و به چشمان شهید زل زده است و آرام آرام قطرات اشک از چشمهایش روی گونههایش سر میخورد. چند دقیقهای به همین روال میگذرد و کمی بعد می نشنید تا گلها را روی مزار بچیند.
مینشینم و سر گفتوگو را با او باز میکنم. دختر جوان میگوید: امروز ما خانوادگی با ماشین شخصی به سبزوار آمدهایم تا عرض تسلیتی به تمام مردم عزیز و به خصوص به خانواده محترم شهید داشته باشیم.
وی میافزاید: به خودم افتخار میکنم در کشوری زندگی میکنم که برادران این چنینی دارم؛ برادرانی که حاضرند جان خود را در طبق اخلاص گذاشته و برای دفاع از ما خود را به خطر میاندازند.
این دختر جوان گفت: شاید برخی با دیدن پوشش من و امثال من بر سر مزار شهید تعجب کنند، اما همه ما زیر یک پرچم هستیم و اجازه نمیدهیم دشمن با تفرقه افکنی و ایجاد دوقطبی ما را از هم جدا کند.
نظر شما